روزگار

روزگار چه کردی با دلها؟ دیگر دلخوش نیست. همه دلخون شده اند یاکه دلسنگ. و اگر باشد مجالی دلتنگ ولی بیرنگ..بی رنگ

افسوس

e21ec54e634a7932b6769444a7a40f65-425

زخم های دستم را میبندند و میگویند چرا با خود چنین کردی ؟
ولی افسوس کسی زخم بزرگ دلم را ندید تا بگوید چرا با تو چنین کردند !

مهربانیه من



مهربانتر از من دیدی نشانم بده ،
کسی که بارها بسوزانیش و باز هم با عشق نگاهت کند

 
تومیگویی
من میشنوم
تومیخندی
من میخندم
تو ناراحتی
من ناراحتم
اما میخندم 
میخواهم فراموش کنی غمت را 
من ناراحتم 
اما بازهم میخندم
نمیخواهم توراناراحت ببینم
فقط بعدازسالها 
سنگینی این ناراحتی
کمی ازموهایم را سفید و کمی ازگوشه چشمم را خط خطی کرده است
ولی بازمیخندم
نمیخواهم ناراحتیت را ببینم
 
 

دخترک وقتی چند قدم جلو رفت انگار تیکه ای از وجودشو جا گذاشته بود دخترک میخواست برگرده

تا به پسرک بفهمونه دنیای اون بدون پسرک نابود میشه  شک داشت که برگرده میترسید اگه برگرده

پسرک اونو دیگه نخواد

با خودش فکر کرد .فهمید اگه بره بدون پسرک نمیتونه زندگی کنه یه مرده متحرکه  که فقط تظاهر

به زنده بودن میکنه ونفس کشیدن واسش سخته .

دخترک برگشت اما پسرک اونجا نبود  

دخترک دنبالش دویید و به پسرک گفت یادته وقتی خواستیم جدا شیم گفتی به من میگن (...)

یعنی نیمه ی ماه پس سرنوشتم اینکه تنها باشم  مثل ماه دخترک دستای پسرک را در دستش گرفت

وباز گفت من نمیخوام تو مثل ماه باشی فقط یه نیمه باشی من میخوام واسه همیشه دومین نیمه ی

توباشم  .....

اما پسرک باز سکوت کرده بود ...

جواب پسرک چی میتونه باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

....خاص.....

دخترک وپسرک به اسمان نگاه میکردند. دخترک اهی کشید وگفت میخوام  بهت بگم  ...

پسرک دیگر لبخند نزدو سکوت کرد .

دخترک گفت :رقیبت اومده نه واسه چند روز واسه چند ماه  پسرک باز سکوت کرد 

دخترک ادامه داد : من کاملا فراموشش کردم اما میترسم تواین چند ماه خاطراتمون یادم بیاد اخه تواین

چند ماه همش باهم هستیم نه تنها ما خانواده هامون اینه که ما هم به هم نزدیک میشیم 

پسرک باز سکوت کرد اون سکوت کرده بود اما فریاد میزد

دخترک گفت برم ؟

پسرک لبخندی زدوباز سکوت کرد

(نمیدونستم  تو چی میگی بهم که همش سکوت میکنی.مراقب خودت باش خدافظ)

یک کلام حرف

نباید اینکارو میکردم نباید منصرف میشدم نباید اینطوری میدیدم نباید تورو میدیدم باید فرار میکردم

بایدتظاهر میکردم صداتونشنیدم  انگار اصلا نشنیدم  نباید به صدای عشقت گوش میدادم

بدون بک کلام حرف عشقو بهم شناسوندی بدون یک کلام حرف عشقتو بهم دادی  پراز نفس هات شدم

بعد رفتی بدون یک کلام حرف من رو ول کردی بدون یک کلام حرف عشق من رو رها کردی

نمیدونستم چی بگم لبهام از شوکه بودن تکون نمیخوره

بدون یک کلام حرف رفتی

real love

سلام دوستان

واسه من یه سوال اساسی پیش اومده...

چرا همتون توی وبلاگاتون از شکست عشقی و تلخی روزگار و بی وفایی پسرا و دخترا حرف میزنین؟

چرا اگه عشق رو با غم و تنهایی مخلوط میکنین؟

بهتر نیست هر پستی که میگذارین برای عشقتون باشه؟

بهتر نیست از ته قلب اسم معشوقتون رو صدا بزنید؟

چشاتونو ببندین و به این فکر کنین که دقیقا دم غروب کنار ساحل با عزیزترین کستون دارین قدم میزنین.

یک طرف امواج دریا که به پاهاتون میخوره یک طرف هم یه جنگل باحال که مرغای ماهی خوار دارن به طرفش پرواز میکنن و آواز میخونن.

شما دارین قدم میزنین دستاتون تو دستای همه و چندصدمتر جلوتر چراغای ویلاتون روشنه...

یکم به فکر باشین.با غرورتون فاصله هاتون رو کم کنین و دیوار جدایی بینتون رو بشکنید به جای اینکه قلب همدیگرو بشکنید

فقط یه نصیحت:محبت و عشق گنج نامحدود الهی تو وجود همه هست.پس بیدارش کنین تا زندگیتون زیبا بشه...

نویسنده:(N)

قدم

قدم هایم برای راه رفتن در این دنیای اتش گرفته می ترسد اما میتونم ومیرم

جلو با یه روح زخمی درددیده لعنتیم

داغ دارم داغ داره غرورم

سخته

چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقتو دزدیده وبه جاش یه زخم همیشگی روقلبت بهت هدیه

داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه ونفرت بشی حس کنی که هنوز عاشقشی

چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر اوار وجودش همه ی غرورت له شد

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش به جز سلام هیچی نتونی بگی

چقدر سخته گل ارزوهاتو تو باغ دیگه ای ببینی هزار بار تو خودت بشکنی وان وقت بگی گل من باغچه ی نو مبارک

لعنتی

http://www.kocholo.org/img/images/zskdf3dohpotoyx3fs2.jpg

کسی که تمام زندگیمه وقتی بهش یه دروغ کوچیک و بی ارزش گفتم خیلی ناراحت شد بهم گفت جواب راستگویی واعتماد اینه  دلم از خودم گرفت انگار که ازخودم متنفر شدم

اما اون دروغی رو بهم گفت اینبار من ازاون متنفر شدم 

فک نکنم اصلا واست مهم باشه لعنتی

شراب هم به مستی ام حسادت می کند

آنگاه که خمار یک لحظه

دیدن تو می شوم . .

اگر

اگر صداها ضعیفن اگر چشات تار میبینه اگر دلت پراز خونه اگر گلوت بابغض پره اگر دیگه ستاره واست

ارزش نداره ولش کن این شبای سیاه هم میگذره وتو یه روز یادت میاد میگی اون پست فطرت هیچکس

نبود ونیست

لبخند

هروقت یکی دلتو شکست وتنهات گذاشت ...

برگرد ونگاهش کن ولبخند بزن وبهش بگو.....

ممنونم از اینکه فرصت انتخاب از خودت بهتر رو بهم دادی

ارزوی من

www.parsnaz.ir  عکس های غمگین از لحظات تنهایی

تورا ارزو نخواهم کرد .....هیچگاه ....

تورا زمانی خواهم پذیرفت که بیایی بادل خود

                                                               نه با ارزوی من

نقاشی

برای اینکه دفترش سفید بود معلم تنبیه اش کرد

غافل ازاینکه دخترک خدایی رو کشیده بود که همه میگفتند

**********************دیدنی نیست***************************

چتر

از این پس تنها ادامه خواهم داد دیگر حتی به چترمم جواب رد میدهم

میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دونفره بکشم

باران نبار من نه چتردارم نه یار.....

پس از رفتنت

پس از رفتنت ارزوهایم را دفن خواهم کرد دفتر خاطراتم را به اب خواهم انداخت

قاب عکس اتاقم را به پرستوی زمان خواهم داد نبودنت را باور خواهم کرد  واجازه ورود هیچ

نگاهی را به رویا هایم نخواهم داد اما ای کاش قبل از رفتنت به گنجشک های شهر بسپاری برق انتظارت

را در چشمانشان نگاه دارند شاید رفتنت را برگشتنی دوباره باشد

اجازه

آقا اجازه خسته ام از این همه فریب

از های و هوی مردم این شهر نا نجیب

آقا اجازه پنجره ها سنگ گشته اند

دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب

آقا اجازه باز به من طعنه می زنند

عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب

«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند

«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب

چون میگذرد غمی نیست

چون میگذرد غمی نیست وقتی این جمله رو شنیدم دلم ریخت وقتی یه ذره باخودم فکر کردم  گفتم کدوم گذشتن ؟درسته که خاطرات شیرین میگذرند اما خاطره های تلخ غمش به دلت میمونه

مخاطب خاص(n)

فکر نمیکردم عشق باشه به خودم میگفتم عشق نیست خودمو گول زدم ولی قلبم اسم تورو صدا میکنه یه قدم میام طرفت تو یه قدم میری عقب همیشه توی قلبم جا داری "دوست دارم" به شدت منتظرتم شاید اذیت بشم ولی نمیذارم بری بنظرم عشق فقط یکیه فکرنکنم عشقم عوض بشه بالاخره عشقی که به تودارم  رو بهت بروز میدم

بعضی وقتا اشک بعضی وقتا عشق اگه حتی سخت باشه بازم "دوست دارم" میخوام کنارم باشی به شدت منتظرتم  شاید بتونم عقلمو گول بزنم ولی دلم گول نمیخوره

امیدوارم حرف دلمو باور کنی

مخاطب خاص(n)

فکرنمیکردم عشق باشه به خودم میگفتم عشق نیست خودمو گول زدم ولی قلبم اسم تو رو صدا میکنه  ی قدم میام طرفت توی قدم میری عقب همیشه توی قلبم جاداری"دوستت دارم"به شدت منتظرتم شاید اذیت بشم ولی نمیزارم بری به نظرم عشق فقط یکیه فکر نکنم عشقم عوض بشه بالاخره عشقی که به تو دارم بهت بروز میدم

بعضی وقتا اشک بعضی وقتا عشق اگه حتی سخت باشه بازم دوستت دارم من میخوام کنارم باشی به شدت منتظرتم" شاید بتونم عقلمو گول بزنم  ولی دلم گول نمیخوره

امیدوارم حرف دلمو باورکنی "دوست دارم"

میدونی؟؟

میدونی چیه تا حالا فکر میکردم قلبم واسه کسی که تا چند ساعت پیش داشتمش میزنه اما الان که دیگه نیستش میفهمم فقط یه بهونه بوده واسم تا دلتنگ کسی که از وقتی چشامو باز کردم و دیدمش و صدای قلبمو با تپش قلبش شنیدم  و قراره تا چند ساله دیگه نبینمش نشم  اما بازم دارم فکر میکنم چه شکلی بدستت بیارم

در جلسه امتحان

من مانده ام و یک برگه ی سفید یک دنیا حرف نا گفتنی ویک بغل تنهایی ودلتنگی

دردودل من تو این برگه ی کوچک جا نمیشه

دراین سکوت بغض الود قطره ی کوچکی هوس سر سره بازی میکند و برگه ی سفیدم عاشقانه قطره را به اغوش میکشد  عشق نوشتنی نیست

در برگه ام کناره ان قطره یک قلب کوچک میکشم

وقت تمام است.......

برگه ها بالا........

لالایی

آپلود عکس

خوابیدی بدونه لالایی وقصه بگیر اسوده بخواب بی دردو غصه  دیگه کابوس زمستون نمیبینی توی خواب گلای حسرت نمیچینی دیگه خورشید چهرتو نمیسوزونه جای سیلیای باد روش نمیمونه دیگه بیدار نمیشی با نگرونی یا باتردید که بری یاکه بمونی دیگه قهرن سینه ها بامهربونی تو دلتو بردی یه جای دیگه اونجا که خدا برات لالایی میگه.....

هيچکس جوابي نداد همه ي کلاس يکباره ساکت شد همه به هم ديگه نگاه مي کردند ناگهان لنا يکي از بچه هاي کلاس آروم سرشو انداخت پايين در حالي که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسي حرف نزده بود بغل دستيش نيوشا موضوع رو ازش پرسيد .بغض لنا ترکيد و شروع کرد به گريه کردن معلم اونو ديد و...

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چيه؟

لنا با چشماي قرمز پف کرده و با صداي گرفته گفت:عشق؟

دوباره يه نيشخند زدو گفت:عشق... ببينم خانوم معلم شما تابحال کسي رو ديدي که بهت بگه عشق چيه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولي الان دارم از تو مي پرسم

لنا گفت:بچه ها بذاريد يه داستاني رو از عشق براتون تعريف کنم تا عشق رو درک کنيد نه معني شفاهي شو حفظ کنيد

و ادامه داد:من شخصي رو دوست داشتم و دارم از وقتي که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتي که نفهميدم از من متنفره بجز اون شخص ديگه اي رو توي دلم راه ندم براي يه دختر بچه خيلي سخته که به يه چنين عهدي عمل کنه. گريه هاي شبانه و دور از چشم بقيه به طوريکه بالشم خيس مي شد اما دوسش داشتم بيشتر از هر چيز و هر کسي حاضر بودم هر کاري براش بکنم هر کاري...

من تا مدتي پيش نمي دونستم که اونم منو دوست داره ولي يه مدت پيش فهميدم اون حتي قبل ازينکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزاي عشنگي بود sms بازي هاي شبانه صحبت هاي يواشکي ما باهم خيلي خوب بوديم عاشق هم ديگه بوديم از ته قلب همديگرو دوست داشتيم و هر کاري براي هم مي کرديم من چند بار دستشو گرفتم يعني اون دست منو گرفت خيلي گرم بودن عشق يعني توي سردترين هوا با گرمي وجود يکي گرم بشي عشق يعني حاضر باشي همه چيزتو به خاطرش از دست بدي عشق يعني از هر چيزو هز کسي به خاطرش بگذري اون زمان خانواده هاي ما زياد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که ديگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازين موضوع خيلي ناراحت شد فکر نمي کرد توي اين مدت بين ما يه چنين احساسي پديد بياد ولي اومده بود پدرم مي خواست عشق منو بزنه ولي من طاقت نداشتم نمي تونستم ببينم پدرم عشق منو مي زنه رفتم جلوي دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش مي کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمي تونم بذارم که بجاي من تورو بزنه من با يه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق يعني حاضر باشي هر سختي رو بخاطر راححتيش تحمل کني.بعد از اين موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بوديم که کسي رو توي زندگيمون راه نديم اون رفت و ازون به بعد هيچکس ازش خبري نداشت اون فقط يه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لناي عزيز هميشه دوست داشتم و دارم من تا آخرين ثانيه ي عمر به عهدم وفا مي کنم منتظرت مي مونم شايد ما توي اين دنيا بهم نرسيم ولي بدون عاشقا تو اون دنيا بهم مي رسن پس من زودتر مي رمو اونجا منتظرت مي مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو عشقت

لنا که صورتش از اشک خيس بود نگاهي به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان مي کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گريه مي کرد گفت:آره دخترم مي توني بشيني

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گريه مي کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا براي مراسم ختم يکي از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسي ؟

ناظم جواب داد: نمي دونم يه پسر جوان

دستهاي لنا شروع کرد به لرزيدن پاهاش ديگه توان ايستادن نداشت ناگهان روي زمين افتادو ديگه هم بلند نشد

آره لناي قصه ي ما رفته بود رفته بود پيش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توي اون دنيا بهم رسيدن...

لنا هميشه اين شعرو تکرار مي کرد

خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسي باش که خواهان تو باشد

هرروز غروب دلتنگیم دوباره تنها میشم هروقت که بارون میباره تورو کنارم میبینم هروز وهرشب از خدا بدون فقط تورو میخوام نگو واست غریبه ام نگو تو خوابت نمی یام بگو توهم دوسم داری بگو که دلتنگم میشی .....هرچقدر هم بگم باز فایده نداره

امروز هم نیامد تا بهش بگم چقدر بی قرارشم .امروزهم نیامد بهش بگم چقدر عاشقانه دوستش دارم .

امروز هم نیامد تابهش بگم چقدر دلواپسشم .امروز هم نیامد تابهش بگم چقدر دلتنگشم .امروزهم نیامد تا سر روی شانه اش بگذارم .امروز هم نیامد تابهش بگم چقدر عاشقانه میپرستمش .

*****************امروز هم نیامد وبازهم فردا منتظرشم ****************

منودریا

پرسید زندگی به چه معناست ؟گفتم میشه باورش کرد ؟اصلا چه شکلیه ؟پرسید خستگی؟ گفتم معنیه اینو خوب میفهمم همیشه تو وجودمه  پرسید تنهایی؟گفتم همیشه باهامه چیزی که ازم جدا نمیشه  پرسید گریه؟گفتم چشامو ببین اینه  پرسیدعشق؟گفتم خیلی وقت پیش درکش میکردم وداشتمش  پرسید خودکشی؟گفتم نمیتونستم ترکش کنم اون منو ترک کرد یعنی دیگه روم اثر نداره پرسیدفرار؟گفتم  گفتم کجاها که نرفتم پرسیدتاحالا چه شکلی زندگی کردی گفتم این شکلی ۱تیغ۲رگ۳مرگ۴بازگشت لعنتی  پرسید امیده دوباره ؟گفتم پوچه پوچ  پرسید میخای چیکار کنی گفتم تمومش کنم  گفت پس چشاتو ببند بیا.....